باران روی چتر سُر میخورد.
باران چتر آرزوهایم را خیس کرد.
باران دور از چشم خورشید زمین را خیس کرد.
اشکهای اَبر سر از ناودان درآورد.
چتر مرا از ضربههای باران نجات داد.
باران پنجرهی غمگین را شست.
آمدن باران بغض آسمان را شکست.
باران صدای ناودان را درآورد.
باران خودش را در آغوش دریا انداخت.
قطرهی باران تا اقیانوس را دید. خودش را گم کرد.
زمین با دعای باران جان میگیرد.
بارانِ نگاهم گونهام را بوسید.
کویر دعای باران را از یاد برده است.
شاهرگهای زمین از قطرههای باران جان گرفتند.
ناودان خشک، چشمش را از آسمان برنمیدارد.
باران اَشکِ پنجره را درآورد.
چشمهایم شعر باران را از حفظ شدند.
آسمانِ چشمانم به هر بهانهای میگریند.
دستِ بهار برای رسیدن به باران باز است.
نسیم باران را هل داد.
باران در پیچ کوهستان شقایق را غافاگیر کرد.
باران بارید و زحمت آبپاشی باغبان را کم کرد.
ناودان در انتظار باران زبان به دهان گرفت.
وقتی بین دما و رطوبت اختلاف بوجود بیاید باران پا درمیانی میکند.
باران صبحگاهی صورت گلها را شست.
باران با اجازهی آسمان روی زمین را خیس کرد.
باران از ذوق آمدن به زمین سقوط آزاد داشت.
باران بیمعطلی آسمان را به مقصد زمین ترک کرد
آسمان با یک کاسه آب باران ماه اسفند را بدرقه کرد.
آسمان باران را بهانه کرد تا به استقبال بهار برود.
ابرها دعای باران را زمزمه میکند.
باران آسمان کویر را دور زد.
باران برای دیدن خورشید دست به دامان رنگین کمان شد.
آخرین دیدگاهها