رنجی که می‌خندد.

کلمه‌ی رنج که مدت‌ها ذهنم را آزرده کرده بود و من می‌خواستم از پس آن برآیم. بلاخره توانستم آن را با همه‌ی مشقت‌هایش در قالب کاریکلماتور به تصویر بکشم.
– رنجِ نگاه، دلم را به لرزه درآورد.
– دستان نقاش طاقت کشیدن رنج مرا ندارد.
– بغض ِنگاه، رنج‌ها را شست.
– رنج‌ها گلوله‌بار تنم را سوراخ کردند.
– رنجی که من کشیدم، نقاش نتوانست بکشد.
– پرده‌ی زندگی رنج را به تصویر کشید.
– رنجم سرمایه‌ی گنجم شد.
– رنج را آنقدر پر و بال دادم که قد کشید.
– مادر رنج‌ می‌کشد تا فرزند قد بکشد.
– رنج‌ها را در بقچه‌ی دلم ریختم و گره زدم.
– رنج از مورچه حمایت می‌کند.
– مورچه رنج را همراه با دانه‌اش به خانه می‌بَرَد.
– رنج‌هایم بقدری زیاد شدند که مرا به خدمت خود درآوردند.
– رنج افکارم را به اسارت گرفت.
– چشمان رنجورم زود پیر شدند.
– رنجِ درخت از تیشه‌ایست که به ریشه‌اش می‌زنند.
– شاعر شعر رنج را از دردِ قلبش می‌سراید.
– رنج‌هایم رنجیروار مرا همراهی می‌کنند.
– با عبور از یک کوه صبر از پس رنج برآمدم.
– برای شکست رنج با یک کاسه صبر از خجالتش درآمدم.
– رنجِ نگاهت را با یک کاسه اَشک شستم.
– آنقدر رنج را کشیدم تا دفتر زندگی‌ام پر شد.
– اشتیاقی که رنج از من داشت من از او نداشتم.
– رنج پیشانی‌ام را خط‌خطی کرد.
– حسرتِ نگاهت، رنج‌هایم را خشکاند.

  • رنج‌ به اشکهایم می‌خندند.
  •  اشک‌ِچشمانم رنج‌های دلم را می‌شوید.
به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *